به یاد آور زمانی را
که بودی تو جوان و دون
درخشیدی چونان خورشید
درخش ای گوهرِ مجنون
کنون باشد دو چشمانت
به روی پهنهٔ گردون
به مانند سیهچالی
درخش ای گوهر مجنون
تو هم گَشتی گرفتارِ
نبرد کودکی و نام
که آنگونه ز خاطر رفت
به بادی سرد و آهنگون
بیا ای تو دلیل ما
برای دورِ هم بودن
تو بیگانه، تو افسانه
درخش ای آن که دادی خون
وصول تو به آگاهی
زِ پیش از آنچه باید بود
تو گرییدی برای ماه
درخش ای گوهر مجنون
زِ سایهها درونِ شب
هراسانده و تارانده
به نور اما نمایانده
درخش ای گوهر مجنون
ترجمه #پینکفلوید