به یاد آور زمانی را
که بودی تو جوان و دون
درخشیدی چونان خورشید
درخش ای گوهرِ مجنون

کنون باشد دو چشمانت
به روی پهنهٔ گردون
به مانند سیه‌چالی
درخش ای گوهر مجنون

تو هم گَشتی گرفتارِ
نبرد کودکی و نام
که آن‌گونه ز خاطر رفت
به بادی سرد و آهن‌گون

بیا ای تو دلیل ما
برای دورِ هم بودن
تو بیگانه، تو افسانه
درخش ای آن که دادی خون

وصول تو به آگاهی
زِ پیش از آنچه باید بود
تو گرییدی برای ماه
درخش ای گوهر مجنون

زِ سایه‌ها درونِ شب
هراسانده و تارانده
به نور اما نمایانده
درخش ای گوهر مجنون

ترجمه

Sign in to participate in the conversation
Librem Social

Librem Social is an opt-in public network. Messages are shared under Creative Commons BY-SA 4.0 license terms. Policy.

Stay safe. Please abide by our code of conduct.

(Source code)

image/svg+xml Librem Chat image/svg+xml