به پرنیان شفق ز خون شراره دمیدز سرخیش شرری به هر ستاره رسید
گلوله بارد که تا برآرد ز شط آتش و خون به صبح توده نویدبه سرخی هر ستاره اکنون نشسته در تن شب نشان صبح سپید
ببین که شهر و جنگلها ز قهر آنان خونین استشهاب راه آینده ز خون آنان آذین است
بگو به میهن که خون بیژن ستاره گشت و از آن چهسان شراره دمیدبه سرخی هر ستاره اکنون نشسته در تن شب نشان صبح سپید
به سرنگونی شب کنون نگر همهجاز خشم و کینهٔ خلق شراره گشته به پا
به نام هر یل که از سیهکل چو تندری دمد از سرود آتش و خونشهادت هر ستاره سازد ز سرخ چهرهٔ خویش تلاش و کینه فزون
رهایی خلق ایران نبرد ما را آیین استو کهکشان فردایش ز خون آنان آذین است
Librem Social is an opt-in public network. Messages are shared under Creative Commons BY-SA 4.0 license terms. Policy. Stay safe. Please abide by our code of conduct. (Source code)
بگو به میهن که خون بیژن ستاره گشت و از آن چهسان شراره دمید
به سرخی هر ستاره اکنون نشسته در تن شب نشان صبح سپید
به سرنگونی شب کنون نگر همهجا
ز خشم و کینهٔ خلق شراره گشته به پا
به نام هر یل که از سیهکل چو تندری دمد از سرود آتش و خون
شهادت هر ستاره سازد ز سرخ چهرهٔ خویش تلاش و کینه فزون
رهایی خلق ایران نبرد ما را آیین است
و کهکشان فردایش ز خون آنان آذین است