زده شلعه در چمن
در شب وطن
خون ارغوان‌ها

تو ای بانگ شورافکن
تا سحر بزن
شلعه تا کران‌ها

که در خون خستگان
دلشکستان
آرمیده توفان

به آیندگان نگر
در زمان نگر
بردمیده طوفان

قفس را بسوزان
رها کن پرندگان را
بشارت‌دهندگان را

که لبخند آزادی
خوشهٔ شادی
با سحر بروید

سرود ستاره را
موج چشمه با
آهوان بگوید

ستاره ستیزد و
شب گریزد و
صبح روشن آید

زند بال و پر ز نو
آن کبوتر و
سوی میهن آید

گرفته تمام شب
شاخه‌ای به لب
سرخ و گرده‌افشان

پرَد، گرده گسترَد
دانه پرورَد
سر زند بهاران

Sign in to participate in the conversation
Librem Social

Librem Social is an opt-in public network. Messages are shared under Creative Commons BY-SA 4.0 license terms. Policy.

Stay safe. Please abide by our code of conduct.

(Source code)

image/svg+xml Librem Chat image/svg+xml